اشعار محمود اکرامی فر

خدا از ما نگیرد روزی شب زنده داری را / محمود اکرامی فر

خدا از ما نگیرد روزی شب زنده داری را
نصیب ما کند یک بار دیگر بی قراری را

نشستم بر سر راه دلم یک عمر تا دیدم
غروب جادها را، لذت چشم انتظاری را

خراسان است اینجا گاه می بینی که تک بیتی
به آتش می کشد بازار آواز قناری را

دوبیتی های تربت می زند آتش به جان و دل
سه خشتی های قوچان می برد از سر خماری را

به شیخ آذری بردم توسل تا بپوشاند
به بلقیس غزل هایم ردای گل اناری را

شبانان خراسان نقل های دیگری دارند
دوبیتی خوانده می فهمد شب تلخ صحاری را

شنیدم با زبانی زبده می گویند شب تا صبح
خیابانهای بیهق قصه های سربداری را

ملایک نیز در تنهایی آفاق مشتاق اند
دوتار حاج قربان و سرود سبزواری را
 
8245 1 4.25

لطف «خورشید خراسانی» که در من جاری است / محمود اکرامی فر


کیست این همزاد توفانی که در من جاری است؟
چیست این شور فراوانی که در من جاری است؟

از تمام شهر می پرسم، که پاسخ می دهد؟
چیست این اندوه تابانی که در من جاری است؟

برد از دستم خدایی را که روزی داشتم
سحر آن زلف پریشانی که در من جاری است؟

می برد با خویش هر سو چون پر کاهی مرا
عشق، این توفان پنهانی که در من جاری است

سبز خواهم شد شبیه دست های بالغش
از زلالی های بارانی که در من جاری است

جان شب آلوده ام را روز روشن می کند
لطف «خورشید خراسانی» که در من جاری است

 

1549 0